کد مطلب:319034 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:163

تناقض گوئی های بهاء
قبل از ورود در تناقض گوئی های بهاء، به مطلبی گوشزد می شود و آن این كه تناقض گوئی، شیوه مجانین و دیوانگان است مانند این كه كسی بگوید فلان وقت هم روز است و هم شب، و فلان كس در یك زمان هم خواب است هم بیدار و یا این كه هم كور هم بینا و یا این كه هم آفریننده است هم آفریده شده و امثال اینها چنان كه گویند:

دو دیوانه بر لب حوضی نشسته بودند، یكی از آنها چیزی بر دست داشت كه ناگهان در آب افتاد، دیوانه برای این كه گمشده ی خود را در آب ببیند، كبریتی روشن كرده به آب تماس می داد، كه به عقیده خودش خوب بتواند گمشده اش را ببیند، البته شعله كبریت به مجرد تماس با آب خاموش می شد، وی به رفیق دیوانه اش گفت، چرا شعله كبریت خاموش می شود، رفیق دیوانه اش گفت، فضاء باعث خاموش شدنش می شود، اگر می خواهی شعلع كبریت خاموش نشود برو در میان آب كبریت را روشن كن. خلاصه ی مطلب، این كه هر عاقلی اگر چه یك جو عقل داشته باشد، تناقض نمی گوید پس تناقض گوئی دلیل بسیار محكمی است بر دیوانگی گوینده اش اكنون بفرمائید تناقض گوئی [1] های میرزا بهاء را بخوانید، همانطوری كه پیش
گفته شد: میرزا بهاء در كتاب مبین: در صفحه 3 سطر 9 می گوید: تبارك الذی نزل علی عبده من سحاب القضاء سهام البلاء ویرانی فی صبر جمیل

و در صفحه 286 سطر 64 از همان كتاب می گوید: اسمع ما یوحی من شطر البلاء علی بقعة المحنة و الابتلاء من سدرة القضاء انه لا اله الا انا المسجون الفرید:

وی در جمله اولی ادعای بندگی و در جمله ثانیه ادعای خدائی كرده آیا این دو جمله با هم متناقض نیست؟!! آیا می شود، آفریده شده، آفریننده خود و دیگران باشد؟!!

و نیز در كتاب اقدس صفحه 39 سطر 2 می گوید: عاشروا مع الادیان كلها بالروح و الریحان. ترجمه: معاشرت كنید با ادیان با همه آنها با خوشی و معیشت نیكو. و در همان كتاب صفحه 18 سطر 5 می گوید من احرق بیتا متعمدا فاحرقوه: ترجمه: كسی كه از روی عمد خانه ی كسی را بسوزاند پس او را بسوزانید. آیا این دو جمله با هم متناقض نیست؟! آیا معاشرت با مسلمان و كلیمی و مسیحی با خوشی و خوشروئی به این است كه اگر آنان خانه های بهائیان را از روی عمد بسوزانند بهائیان هم خود آنها را بسوزانند؟! یا معاشرت با خوشی و خوشروئی به این است كه از آنان قیمت یا مثل خانه های خود را طلب كنند؟ و نیز در كتاب اقدس صفحه 18 سطر 9 می گوید:
قد كتب الله علیكم النكاح ایاكم ان تجاوزوا عن الاثنین الخ ترجمه: نوشته است خدا برای شما تزویج نمودن را، مبادا از تزویج نمودن دو زن تجاوز كنید!!!

و نیز در همان كتاب صفحه 19 سطر 2 می گوید: لایحقق الصهار الا بالامهار قد قدر للمدن تسعة عشر مثقالا من الذهب الابریز و للقری من الفضه. ترجمه: متحقق نمی گردد ازدواج مگر به مهرها به تحقیق معین شده از برای شهرها نوزده مثقال طلای خالص و از برای دهات نوزده مثقال نقره و باز در همان كتاب صفحه 10 سطر 11 می گوید: و الذی سافر و سافرت معه ثم حدث بینهما الاختلاف فله ان یؤتیها نفقة سنة كامله. ترجمه: كسی كه با زنش مسافرت كرد و در سفر اختلافی بین آنها رخ داد بر شوهر است كه نفقه و خرج یك سال كامل زن را بدهد و باز در همان كتاب صفحه 8 سطر 13 می گوید: و جعلنا الدار المسكونة و الالبسة المخصوصة للذریة من الذكران دون الاناث. ترجمه: قرار دادیم ما خانه مسكونی و لباسهای مخصوص میت را از برای پسران میت نه دختران او و در گنجینة الاحكام كه رساله سئوال و جواب بهائیان است در صفحه 225 می نویسد: سئوال آیا زوجه می تواند از زوج خود طلاق گیرد یا نه؟ جواب - مساوات تامه است بین زوج و زوجه، و نیز در جای دیگر همین كتاب می گوید: مساوات حقوق رجال و نساء در این دور بدیع از تعالیم اساسیه است آیا این دو جمله اخیر با جملات سابقه متناقض نیست؟!! اگر مساوات
تامه بین زن و مرد است پس چرا همانطوری كه مرد می تواند دو زن بگیرد زن نمی تواند دو مرد اختیار كند؟!! اگر مساوات تامه است چرا زن ده نشین با شهرنشین فرق دارد مهریه زن ده نشین نوزده مثقال نقره است ولی مهریه شهرنشین نوزده مثقال طلا است؟! اگر مساوات تامه است، چرا در صورت اختلاف، نفقه زن به عهده مرد است؟!! اگر مساوات حقوق رجال و نساء از تعالیم اساسیه است، چرا دختران میت، از خانه مسكونی و لباس مخصوص میت محرومند؟! باری تناقض گوئی های بهاء زیاد است و ما به همین مقدار اكتفاء می كنیم زیرا مقصود اثبات تناقض گوئی او بود، و آن هم به همین مقدار اثبات می گردد.


[1] مراد ما از تناقض، اصطلاحي نيست بلكه تخالف و تضاد را نيز شامل مي شود.